اغلب فکر می کنیم؛
اینکه به یاد کسی هستیم؛
منّت ی است بر گردن آن شخص؛
غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم؛
این هنر اوست نه ما؛
به یاد ماندنی بودن؛ بسیار مهم تر از به یاد بودن است
مرا با این بالش و این دو تا ملافه و این سه تا شکلات به چه میخندی تو؟ فرقـے نمـے کند !! آیــــنه بزرگترین اشتباهم این بود که التماس کردم بمانی ... هر وقت...!!! . خواستم...!!! . تو همیشه سرت پایینه. بگــذار شب ،به ستارگانش بنـــازد .....ماهش ،مــال ِ مـن است !! هر روز بر روی دلـــــــم می نویسم
مدت هاست نـه به آمـــدن کسی دلخـــوشم نه از رفتـــن کســـی دلگیر دلم یک آلــــزایمر خفیف می خواهد.. اغلب فکر می کنیم؛
روی میزت راه می دهی؟
میشود وقتی مینویسی
دست چپت! توی دست من باشد؟
اگر خوابم برد
موقع رفتن
جا نگذاری مرا روی میز!
از دلتنگیت میمیرم
وقتی نیستی
میخواهم بدانم چه پوشیدهای
کجا نشسته ای
چه کار می کنی
و هزار چیز دیگر
تو بگو
چطور به خودم و خدا
کلافه بپیچم
تا بیایی؟
خندههای تو
کودکیام را به من میبخشد
و آغوش تو
آرامشی بهشتی
و دستهای تو
اعتمادی که به انسان دارم
...
چقدر از نداشتنت میترسم
به مفهوم غم انگیز جدایی؟به چه چیز؟
به شكست دل من،یا به پیروزی خویش؟به چه میخندی تو؟
به نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد؟
یا به افسونگریه چشمانت كه مرا سوخت و خاكستر كرد؟
به چه میخندی تو؟
به دل ساده من میخندی كه دگر تا به ابد نیز به فكر خود نیست؟
خنده دار است بخند.
بگویم و بدانـے ...!
یا ...
...
نگویم و بدانـے..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جاﮮ جهان جا دارﮮ ...!
جایـے که دست هیچ کسـے به تو نمـے رسد.
دلــــــــــ ـــــــــــــــ ـــم
با تـــو ام . . .
محــــض رضای خـــدا
برای یــــکبار هم شـــده
به جـــای چشمـــهایم دلـــم را نشان بـــده
تـــا بدانــــند ...
دیـــوار دلـــم آنقــــدرها هم که فـــکر میــــکنند
کـــوتاه نیــــست .
گاهـــی زیـــادی کـــوتاه می آیم ..
نمی ارزیدی دیر فهمیدم ...!!!
از این به بعد اینگونه بنویسید ! چون همیشه سرش کلاه می رود . . .
فریادی را بنویسم...!!!
دیدم...!!! .
حرف دلم...!!! .
از فریاد...!!! .
بزرگتر است...!!
این روزها...
حسی دارم...
آمیخته با دلتنگی...
کم می آورم...
بازوانی می خواهم که تنگ در برم بگیرند...
اما نه هر بازوانی...
فقط حصـــار آغوش تـــــــو ...!!
همیشه فقط کفشاتو می بینی.ا
اون روز فکر می کردم وقتی عاشقت بشم یعنی عاشق کسی شدم که خیلی محجوبه.
حالا من دارن مثل یه شمع می سوزم اما تو هنوز فقط کفشاتو می بینی.
نمی دونی دلم چی می کشه.
نمی دونی....
اگـــر هنوز هم تورا آرزو می کنم
برای ِ بـی آرزو بودن ِ من نیستـــ !!
شــایـــــد
آرزویــی زیبـــاتــر از تـــ ــــو ســراغ ندارم ..
خسته تر از تمام خستگی هایم ...
بسان بیابان خشکی که خو گرفته باشد به خشکسالی
و در خواب هم ندیده باشد خنکای آب را .
بسان خاری بی تصور باران .
... خسته ام ....
مرا با من رها کنید اگر باران نیستی
حق را به من داد
اما .....
اینها نمی دانند من حق را نمیخواهم
حق که برای من تو نمی شود ....
" عشــــــــق ممنــــــــوع "
به رویای با تو بودن که می رسم
دیگر بار
دلم می لرزد...!
نمی توانند وقتی که ناراحت هستند
گریه کنند و بهانه بگیرند
اون ها نمی توانند به تو بگویند من رو بغل کن تا آروم بشم..
نمی توانند بگویند دلشان می خواهد در آغوش تو گریه کنند..
ممکن است خیلی تو رو دوست داشته باشند
اما نمی توانند صداشون رو مثل دختر بچه ها کنند و جیغ بزنند و بگویند:
"عاشششقتم"
او همه این ها رو قورت می دهد که بگوید یک مرد است...
یک آدم محکم که می تواند تکیه گاهت باشد
اینکه به یاد کسی هستیم؛
منّت ی است بر گردن آن شخص؛
غافل از اینکه اگر به یاد کسی هستیم؛
این هنر اوست نه ما؛
به یاد ماندنی بودن؛ بسیار مهم تر از به یاد بودن است
Power By:
LoxBlog.Com |